رقص و حکم آن

1- رقص زن برای شوهر

اگر اجازه رقص زن براي شوهرش را ميدهيد آيا نبايد زن آن را از راه حرامي چون كلاس رقص و گوش كردن ترانه مطرب ياد گرفته باشد؟

توجه داشته باشيد كه رقص زن براي شوهرش جايز است، نه واجب كه مقدمات آن هم واجب باشد.

2- رقص در مجالس عروسی

آيا رقص در مجالس عروسى جايز است؟

رقص منشأ فساد است و اشكال دارد خواه رقص زن براى زن يا مردبراى مرد و يا زنان براى مردان باشد ولى رقص زن براى همسرش اشكال ندارد.

3- نگاه کردن به رقص

آيا نگاه كردن به رقص جايز است؟

نظر كردن به رقص حكم خود آن را دارد.

4- رقص از نظر شرع

تعريف رقص از نظر شرعى چيست؟ و حكم آن به نظر حضرتعالى چه مى باشد؟

تنها رقص زن براى شوهرش جايز است، و بقيّه اشكال دارد، و رقص يك امر عرفى است، و آن حركات موزونى است كه افراد مطّلِع تصديق كنند مصداق رقص است، و اگر مصاديق مشكوكى پيدا كرد حرام نيست.

5- نگاه به رقص دیگران

آيا نگاه به رقص هم حرام مي باشد؟

نگاه به رقص هم حکم رقص را دارد.

6- رقصیدن در تنهایی

اگر انسان در تنهایی برقصد و کسی پیش او نباشد رقص او اشکال دارد و حرام است؟

اشکال ندارد.

 

ادامه نوشته

سوالات علوم پنجم

-نور خورشید چند دقیقه طول می کشد تا به زمین برسد؟

 نور پس از گذشتن از آب و شیشه چه تغییری می کند؟

تکلیف منزل

                                   بنام خدا

                                                                          

بررسی تکلیف شب پس از سپری کردن یک روز کسل کننده در مدرسه             

مسئله ی تکلیف منزل دانش آموزان یکی از موضوعات دارای اهمیت و حساسیت در نظام تعلیم وتربیت است که البته موضوع جدیدی نیست،اما غالبا مورد اختلاف نظراست.

این که آیا تکلیف شب برای دانش آموزخوب است یانه؟ آیابرای او تکلیف منزل معین کرد یا خیر؟ساختارتکلیف شب چیست وچگونه باید باشد؟میزان ونحوه ی آن بایدچه طورباشد؟ آیاتکالیف،دانش آموزان رادرگیرمسائل آموزشی ودرسی می کند؟ آیاتاثیرمبتنی برفرایندپیشرفت تحصیلی آنان را دارد و آیا تکلیف منزل یک ضرورت تربیتی و آموزشی است؟

تکلیف منزل از نظر معلمان،دانش آموزان و اولیای آنان تعاریف و تعابیر گوناگونی دارد.برخی ازمعلمان آن را عامل تمرین و فعالیت،تثبیت یادگیری و خلاقیت و شکوفایی دانش آموزان می دانند وبادادن تکلیف دراصل می خواهند هم نقایص یادگیری کلاس را جبران کنند و هم دانش آموزان تمرینی بردروسشان داشته باشند.

برای اکثر دانش آموزان تکالیف شب،فعالیتی اضافی،خسته کننده واسترس زا است که توبیخ یا تشویق معلم را به همراه دارد.

بسیاری از اولیا بر لحاظ کردن تکالیف درسی در خانه تاکید می ورزند و آن را باعث سرگرم شدن فرزندشان، مانع مزاحمت وشلوغی و سروصدای آنان در منزل می دانند،جالب این است که حتی برخی والدین نبود تکلیف یا کم حجم بودن آن را نگران کننده می دانند.

به رغم موافقان،اگر چه تکلیف باعث مرور درس های روزانه می شود وکودک را به نظم و ترتیب و قبول مسئولیت وا می دارد و لذت انجام یک کار مستقل را به او می چشاند،اما نظر مخالفان هم قابل تامل است!

برخی از محققان و صاحبنظران تعلیم و تربیت معتقدند که دانش آموز به ویژه در مقاطع پایین تر پس از سپری کردن یک روز طولانی و خسته کننده،وقتی به خانه بر می گردد بهتر است اوقات خود را با استراحت،بازی کردن و فعالیت های غیر درسی بگذراند.

از نظر پروفسور «لی دپربت»تکالیف شب چهار نوع است:

1- تکالیف تمرینی:این نوع تکالیف از باسابقه ترین نوع تکلیف است و غالبا غیرتخیلی،غیر خلاق وکسل کننده است.

2- تکالیف آماده سازی و آمادگی:آماده کردن دانش آموزان برای فراگیری درس های روز بعد است که قبلا تمرین های لازم برای چگونگی انجام آن داده می شود.

3- تکالیف بسطی و امتدادی:از دانش آموز خواسته می شود پیرامون درس داده شده به مطالعه ی اضافی پرداخته،اطلاعات خود را بسط و گسترش دهد.

4- تکالیف خلاقیتی:دانش آموز مفاهیم کسب کرده در کلاس درس را با تکالیف داده شده ترکیب نموده و در موقعیت های جدید به کار گیرد.

البته این نکته را هم باید در نظر داشت که این تکالیف مجزا از هم نیست و معلم باید با فراهم کردن شرایط و دادن تکالیف مختلف،موجبات تثبیت،آماده سازی،تداوم و خلاقیت را در دانش آموز ایجاد کند.

اهداف تکلیف معلم از نظر پروفسور«اپستین»صاحبنظر تعلیم و تربیت:

1-افزایش سرعت،تسلط،تثبیت،حفظ،یادآوری و مهارت دانش آموز

2-افزایش درگیری و اشتغال دانش آموز در فرایند فعالیت های یادگیری

3- پرورش حس مسئولیت شخصی،امانت،صداقت،مدیریت و زمان بندی،اعتماد به خود و به طور کلی رشد شخصیتی

4- عمل به دستورات مدیریت و اجرای مقررات

5-آگاهی والدین از آنچه در کلاس درس می گذرد. 

                     فواید و آثار مثبت تکلیف شب

1-   تثبیت و پیشرفت دریادگیری

2-   درک بهتر و یافتن بینش های تازه برای بکارگیری مطالب آموخته شده در موقعیت های جدید و متفاوت

3-   افزایش قدرت پردازش اطلاعات و تفکر انتقادی

4-   آموختن حوصله،ثبات و استقامت

5-   عادت به مطالعه و پر کردن اوقات فراغت

6-   تقویت انضباط و مدیریت زمان

ضررهای احتمالی و آثار منفی تکالیف شب

1-   خستگی جسمی،روحی،عاطفی و بیزاری از درس  و یادگیری

2-   محروم شدن از سایر فعالیت هااز جملمه:مطالعه کتاب های غیر درسی،ورزش،تفریح،تماشای تلویزیون و ...

3-   احساس مظلومیت و تنبیه شدن به خاطر گرفته شدن اوقات فراغتش

4-   مجبور کردن و دخالت اولیا برای انجام تمرین های خوب  و بدون عیب و نقص و در نتیجه گیج و سردرگم شدن دانش آموز میان روش های تدریس معلم و والدین

5-   تقلب و واگذاری تمرینات به سایرین از جمله والدین

 

اما با اندکی تامل می توان دریافت که در دادن تمرینات باید تفاوت های فردی دانش آموزان،شرایط خانوادگی،اجتماعی،فرهنگی و مالی انان را در نظر گرفت تا باعث دلسردی و دلزدگی آنان از درس و مدرسه نبوده ومفید واقع شود. «انشاءالله»

نوشته شده توسط بخشعلی قربانی چونه خانلو

آموزگار شاغل در دبستان شهید واحدی پارس آباد

 

همراه معصومان در شب قدر

همراه با معصومان در شب قدر

شب قدر در فرهنگ قرآن و روايات از جايگاه بس عظيمى برخوردار است تا آنجا كه شب قدر در قرآن برابر با هزار ماه دانسته شده، و شب نزول قرآن، و شب تعيين تقديرات يكسال و شب مبارك معرفى شده است.

و در روايات هم تعبيرات زيبايى از شب قدر آمده است، همچون شب بخشيده شدن گناهان و اينكه هر كس در آن شب بخشيده نشود، مورد نفرين خدا واقع مى‏شود.(1)

و  پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «مَنْ حُرِمَها فَقَدْ حُرِمَ الْخَيْرَ كُلَّهُ؛(2)

هر كس از شب قدر محروم گردد، از تمام خيرات بى‏نصيب شده است.»

با توجّه به عظمت شب قدر جا دارد كه براى نحوه بهره‏گيرى و بهره‏بردارى بيشتر از فيضهاى معنوى آن، سيرى در سيره پيشوايان معصوم عليهم‏السلام در شب قدر داشته باشيم. باشد كه ره توشه‏هايى از آن برگيريم.

البته، اذعان داريم كه همه حالات معصومان عليهم‏السلام در اين شب با عظمت و ارتباطى كه با عالم بالا و ملكوت داشته و دارند، نه قابل درك و فهم غير معصومان است و نه در تاريخ انعكاس يافته است. آنچه بيان مى‏شود، فقط گوشه‏هايى از رفتارهاى ظاهرى آنان است، نه عمق و ژرفاى حالات آنها. پس آنچه در پيش رو داريد، گامى است در اين مسير.

الف. عبادت و شب زنده‏دارى

از اعمالى كه در طول سال، مخصوصا شبهاى مبارك رمضان و على الخصوص در شب قدر بدان سفارش اكيد شده است، اِحْيا و شب زنده‏دارى است. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «مَنْ اَحْيا لَيْلَةَ الْقَدْرِ حُوِّلَ عَنْهُ الْعَذابُ اِلَى السَّنَةِ الْقابِلَةِ؛(3)كسى كه شب قدر را زنده بدارد، عذاب تا سال آينده از او روى مى‏گرداند.»

و معصومان عليهم‏السلام همه اين سنت حسنه را پاس و گرامى مى‏داشتند و از آن بهره مى‏بردند:

1. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نه تنها در شب قدر بيدار بود، بلكه دهه سوم ماه مبارك رمضان كاملاً بستر خواب را جمع مى‏كرد و به عبادت مى‏پرداخت. حضرت على عليه‏السلام در اين باره فرموده است:

«أنَّ رَسُولَ اللّهِ كانَ يَطْوى فِراشَهُ وَ يَشُدُّ مِئْزَرَهُ فِى الْعَشْرِ الاْءَ و اخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ وَ كانَ يُوقِظُ أَهْلَهُ لَيْلَةَ ثَلاثٍ وَ عِشْرينَ وَ كانَ يَرُشُّ وُجُوهَ النِّيامِ بِالْماءِ فى تِلْكَ اللَّيْلَةِ؛(4)

رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله [اين چنين] بود كه رخت‏خواب خويش را جمع مى‏كرد و كمربند [همّت براى عبادت] را در دهه آخر از ماه رمضان محكم مى‏بست و هميشه اين گونه بود كه اهل و عيالش را در شب بيست و سوم بيدار نگه مى‏داشت و بر روى خواب رفتگان در آن شب آب مى‏پاشيد [تا از درك شب قدر، و درك شب زنده‏دارى محروم نشوند].»

حتى در شبهاى بارندگى در حالى كه مسجد مدينه سقف نداشت، عبادت و شب‏زنده‏دارى را ترك نمى‏كرد و ديگران را با رفتار خويش وا مى‏داشت كه در همان گل و باران بيدار باشند و نماز گزارند.(5)

2. امام على عليه‏السلام نيز در طول سال، شب هنگام آن گاه كه شب پرده‏هاى تاريكى را انداخته بود، بيدار مى‏شد و مشغول عبادت و شب‏زنده‏دارى مى‏گشت.(6) اما در شبهاى قدر حال ويژه‏اى داشت و در بدترين وضعى كه مسجد مدينه را آب و گل فرا گرفته بود، مشغول عبادت و شب‏زنده‏دارى مى‏شد و به ويژه در شب قدر آخر عمر خويش، حال فوق العاده عجيبى داشت كه بعدا به آن اشاره مى‏شود.

3. فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز آن قدر عبادت مى‏كرد كه امام حسن عليه‏السلام مى‏فرمايد: «ما كانَ فِى الدُّنْيا اَعْبَدَ مِنْ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، كانَتْ تَقُومُ حَتّى تَوَرَّمَ قَدَماها؛(7) عابدتر از فاطمه عليهاالسلام در دنيا نبود؛ هميشه اين گونه بود كه آن قدر به عبادت مى‏ايستاد كه پاهاى [مباركش[ ورم مى‏كرد.»

علت نام‏گذارى او به «زهرا» نيز اين است كه شبها نور عبادت و شب بيدارى او به سوى آسمان مى‏تابيد(8) و امّا در شب قدر، حال به خصوصى داشت، نه تنها بيدار بود كه بچه‏ها و فرزندان خويش را نيز وادار مى‏كرد كه شب بيدار باشند؛ چنان كه در روايتى مى‏خوانيم: «وَ كانَتْ فاطِمَةُ عليهاالسلام لا تَدَعُ اَحَدا مِنْ اَهْلِها يَنامُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ وَ تُداويهِمْ بِقِلَّةِ الطَّعامِ وَ تَتَأَهَّبُ لَها مِنَ النَّهارِ وَ تَقُولُ مَحْرُومٌ مَنْ حُرِمَ خَيْرَها؛(9)

روش فاطمه عليهاالسلام اين بود كه هيچ فردى از خانواده خويش را نمى‏گذاشت در آن شب (بيست و سوم) بخوابد و [مشكل خواب] آنها را با كمى غذا و آمادگى در روز درمان مى‏نمود و مى‏فرمود: محروم است كسى كه از خير [و بركت] آن شب محروم شود.»

4. امام باقر عليه‏السلام فرمود: «هر كس شب قدر را احيا بدارد، خداوند مهربان گناهان او را مى‏آمرزد.»(10) و شيخ عباس قمى نقل كرده كه «امام باقر عليه‏السلام در شب بيست و يكم و بيست و سوم تا نيمه شب دعا مى‏خواند و آن گاه به نماز مى‏پرداخت.»(11)

5. امام هفتم عليه‏السلام نيز اهل شب‏زنده‏دارى و عبادت در طول سال بود. در زيارت‏نامه آن حضرت مى‏خوانيم: «او شبها تا سحر بيدار بود، و طلب آمرزش مى‏كرد و همدوش سجده‏هاى طولانى، چشم گريان و اشكبار، و مناجات بسيار و زاريهاى پيوسته و پى‏درپى بود.»(12)وقتى حضرت در غير رمضان چنان باشد، حالِ آن حضرت در شب قدر براى ما قابل توصيف نخواهد بود.

او نه تنها خود شب‏زنده‏دارى و عبادت داشت كه به ديگران نيز مى‏فرمود: «مَنِ اغْتَسَلَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ أَحْياها اِلى طُلُوعِ الْفَجْرِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ؛(13)

كسى كه در شب قدر غسل كرده و تا سپيده صبح شب‏زنده‏دارى كند، گناهانش آمرزيده مى‏شود.»

6. امام حسن عسكرى عليه‏السلام نيز چون پدران خود، اهل مناجاتهاى طولانى و شب‏زنده‏دارى در طول سال و مخصوصا در شب قدر بود.(14) و به شيعيان خود نيز اين اعمال را اكيدا سفارش مى‏كرد.

از جمله، مى‏فرمود:

«فَلا يَفُوتُكَ إِحْياءُ لَيْلَةِ ثَلاثٍ وَ عِشْرينَ؛ (15)

پس بيدارى در شب بيست و سوم را از دست نده! »

ب. حضور در مسجد

از مسائلى كه معصومان عليهم‏السلام نسبت به آن حساسيت ويژه نشان داده‏اند، حضور در مسجد، در شب قدر است. قبلاً اشاره شد كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حتى در شبهاى بارانى و گل بودن مسجد مدينه، حضور در آن را در شبهاى قدر ترك نمى‏كرد. از آن بالاتر، پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در دهه سوم ماه مبارك رمضان، شب و روز در مسجد معتكف بود. (اين همان سنّت حسنه‏اى است كه در سالهاى اخير در بسيارى از شهرها، از جمله «قم» در ايّام ماه رجب ـ سيزدهم تا پانزدهم - زنده شده است و بايد دانست كه بهترين زمان براى اعتكاف، ماه مبارك رمضان است.)

امام على عليه‏السلام در اين زمينه مى‏فرمايد:

«فَلَمْ يَزَلْ يَعْتَكِفُ فِى الْعَشْرِ الاْءَواخِرِ مِنْ رَمَضانَ حَتّى تَوَفّاهُ اللّهُ؛(16) پس [پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏ و ‏آله] هميشه در دهه آخر ماه رمضان در حال اعتكاف بود تا آن وقت كه خداوند او را گرفت.» يحيى بن رزين نقل نموده كه «كانَ اَبُو عَبْدِ اللّهِ مَريضا مُدْنِفا فَأَمَرَ فَأُخْرِجَ اِلى مَسْجِدِ رَسُولِ اللّهِ فَكانَ فيهِ حَتّى أَصْبَحَ لَيْلَةَ ثَلاثٍ وَ عِشْرينَ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ؛(17)امام صادق عليه‏السلام بيمارى شديدى داشت، دستور داد او را به مسجد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله [با همان حال] ببرند. پس حضرت تا صبح شب بيست و سوم ماه رمضان در آنجا باقى ماند.»

موارد فوق نشان مى‏دهد كه حضور در مساجد، در شبهاى با عظمت قدر خصوصيتى دارد كه بايد بدان توجه شود. و پيروان اهل بيت عليهم‏السلام شايسته است كه به خوبى از مساجد استقبال نمايند.

ج. مراسم قرآن سرگرفتن

يكى ديگر از اعمال شب قدر كه در سيره معصومان ديده مى‏شود و بحمد اللّه، در جامعه تشيّع به خوبى جاى خود را يافته است، مراسم قرآن سرگرفتن است. امام صادق عليه‏السلام در اين باره فرمود: «براى سه شب قرآن كريم را مقابل خود قرار دهيد و آن را بگشاييد و بخوانيد: «اَللّهُمَّ اِنّى أَسْئَلُكَ... .»(18)

د. برپايى نماز جماعت

از عباداتى كه سخت در اسلام بر آن سفارش شده، مخصوصا در ماه مبارك رمضان، برپايى نماز جماعت است. انس بن مالك از پيامبر گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل كرده كه فرمودند: «مَنْ صَلّى مِنْ اَوَّلِ شَهْرِ رَمَضانَ اِلى آخِرِه فى جَماعَةٍ فَقَدْ اَخَذَ بِحَظٍّ مِنْ لَيْلَةِ الْقَدْرِ؛(19) كسى كه از اوّل تا آخر ماه رمضان در نماز جماعت حاضر شود، بهره‏اى از شب قدر گرفته است.» و امام صادق عليه‏السلام نيز نماز صبح را به جماعت برگزار مى‏نمود، و بعد از آن تا مدّتى مشغول تعقيبات مى‏شد.(20)

موارد فوق نشانگر اهميت نماز جماعت در شبهاى قدر است كه متأسفانه برخى مساجد ما در اين زمان، نماز جماعت صبح را برپا نمى‏دارند و آنهايى هم كه جماعت دارند، صبح شب قدر نماز جماعت را تعطيل مى‏كنند و بعد از مراسم قرآن سرگرفتن، همه به منازل خويش مى‏روند كه گاه باعث فوت نماز صبح مى‏شود.

ولى پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ياران او و ديگر معصومان عليهم‏السلام در سخت‏ترين شرائط نماز جماعت شب قدر را ترك نمى‏كردند. حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايد: «شب بيست و سوم در عين حالى كه باران شديدى آمده بود و مسجد مدينه را گل و آب فرا گرفته بود، رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ما را به نماز وامى‏داشت.» آن گاه فرمود: «فَصَلّى بِنا رَسُولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وَ إِنَّ أَرْنَبَةَ اَنْفِهِ لَفِى الطّينِ؛(21) پس رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با ما نماز[جماعت] خواند، در حالى كه نوك بينى حضرت در گل فرو رفته بود.»

ه . افطارى دادن و اطعام نمودن

از اعمالى كه در ماه مبارك رمضان مورد تأكيد قرار گرفته، افطارى دادن به ديگران است. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در خطبه معروف شعبانيه مى‏فرمايد:«مردم بيدار باشيد! كسى كه از شما به روزه‏دار مؤمن در اين ماه افطارى دهد، پاداش آزاد نمودن يك برده و بخشش گناهان گذشته را همراه دارد. عرض شد: اى رسول خدا! ما توان افطارى دادن نداريم. حضرت فرمود: بترسيد از آتش! ولو با دادن نصف دانه خرما و از آتش بپرهيزيد! گر چه با دادن شربت آب باشد.»(22)

پيامبر اكرم صلى‏الله‏ عليه ‏و ‏آله از كسانى بود كه هر چه به ديگران مى‏فرمود، خود بيش از ديگران بدان عمل مى‏نمود و در اين مورد نيز چنين است. «ابو شيخ ابن حيان» از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل كرده كه حضرت فرمود:

«مَنْ فَطَرَ صائِما فى شَهْرِ رَمَضانَ مِنْ كَسْبٍ حَلالٍ صَلَّتْ عَلَيْهِ الْمَلائِكَةُ لَيالِىَ رَمَضانَ كُلَّها وَ صافَحَهُ جَبْرائيلُ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ مَنْ صافَحَهُ جَبْرائيلُ يَرِقُّ قَلْبُهُ وَ تَكْثُرُ دُمُوعُهُ...؛(23)

كسى كه با مالى كه از راه حلال به دست آورده در ماه رمضان روزه‏دارى را افطارى دهد، در تمام شبهاى رمضان فرشتگان بر او درود مى‏فرستند و جبرئيل در شب قدر با وى مصافحه مى‏كند و هر كس جبرئيل با او مصافحه كند، قلبش نرم و اشك چشمش زياد شود.»

امام على عليه‏السلام نيز در شبهاى مبارك رمضان و شبهاى قدر به مردم اطعام مى‏كرد و آنها را موعظه مى‏نمود؛ چنان كه در روايتى مى‏خوانيم: «كانَ عَلِىُّ بْنُ أَبى طالِبٍ عليه‏السلام يَعُشُّ النّاسَ فى شَهْرِ رَمَضانَ بِاللَّحْمِ وَ لا يَتَعَشّى مَعَهُمْ فَإِذا فَرِغُوا خَطَبَهُمْ وَ وَعَظَهُمْ... وَ قالَ فى خُطْبَتِهِ إِعْلَمُوا أَنَّ مِلاكَ اَمْرِكُمُ الدّينُ وَ عِصْمَتَكُمُ التَّقْوى وَ زينَتَكُمُ الاْءَدَبُ وَ حُصُونُ اَعْراضِكُمُ الْحِلْمُ؛(24)هميشه على بن ابى طالب عليهماالسلام شام[و افطارىِ تهيّه شده] از گوشت را به مردم در ماه رمضان مى‏داد، ولى خود از آن [گوشت] استفاده نمى‏كرد. پس هنگامى كه [از خوردن شام] فارغ مى‏شدند، براى آنها خطبه مى‏خواند و آنها را موعظه مى‏نمود... و در خطبه‏اش فرمود: بدانيد ملاك امر [و كارهاى] شما دين است و نگه‏دارنده شما تقوا، و زينت شما ادب، و دژهاى [نگه‏دارنده] آبروى شما حلم است.»

و امام زين العابدين عليه‏السلام نيز در طول ماه مبارك رمضان در راه خدا انفاق مى‏كرد و صدقه مى‏داد؛ چنان كه در حديثى مى‏خوانيم:

«كانَ إِذا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضانَ تَصَدَّقَ فى كُلِّ يَوْمٍ بِدِرْهَمٍ فَيَقُولُ: لَعَلّى اُصيبُ لَيْلَةَ الْقَدْرِ؛(25)(امام سجاد عليه‏السلام) روشش اين بود كه هر روز از ماه [مبارك] رمضان درهمى صدقه مى‏داد و آن گاه مى‏فرمود: شايد [با اين كار صدقه] شب قدر را دريابم.»

و امام صادق عليه‏السلام فرمود: «جدّم امام زين العابدين عليه‏السلام روزى كه روزه مى‏گرفت، دستور مى‏داد گوسفندى ذبح كنند و آن را تكه تكه نموده، بپزند. هنگام افطار كه نزديك مى‏شد، حضرت به ديگها سر مى‏زد تا بوى آنها را استشمام كند، در حالى كه روزه‏دار بود. سپس دستور مى‏داد ظرفها را پر كنند و يكى يكى به در خانه افراد [فقير] ببرند تا آنجا كه غذا تمام مى‏شد. آن گاه خود با نان و خرما افطار مى‏نمود.»(26)

و همچنين امام صادق عليه‏السلام نيز شب در خانه فقرا مى‏رفت و به آنها نان و خرما مى‏داد و سفارش مى‏فرمود:

«در ماه رمضان به مردم افطارى بدهيد.»(27)

حسن ختام بحث را حالات على عليه‏السلام در رمضان آخر و به ويژه در شب نوزدهم قرار مى‏دهيم؛ چون هم تقارن شب قدر با ضربت خوردن و شهادت مولا اين را اقتضا مى‏كند، و هم نكاتى قابل عبرت ما را بر آن مى‏دارد كه اين بخش را به صورت مستقل، منتها به صورت گذرا و اشاره بيان نماييم.

گزارشى از آخرين شب قدر اميرمؤمنان، على عليه‏السّلام

على عليه‏السلام در رمضان آخر عمر خويش حال عجيبى داشت و هر شبى را در يك جا ميهمان بود. غذا كم ميل مى‏فرمود و... .

ابن حجر چنين مى‏گويد: «هنگامى كه رمضان [آخر عمر حضرت] فرا رسيد، هر شب در منزل يكى از بستگان افطار مى‏كرد؛ شبى در منزل حسن عليه‏السلام ، شبى در منزل حسين عليه‏السلام و شبى نزد عبد اللّه بن جعفر (شوهر دخترش زينب )، و بيش از سه لقمه غذا نمى‏خورد، «وَ يَقُولُ: اُحِبُّ اَنْ اَلْقِىَ اللّهَ وَ اَنَا خِمْصٌ؛ و مى‏فرمود: دوست دارم خدا را [با شكم] گرسنه ملاقات كنم.»(28)

در شب نوزدهم منزل دخترش، ام كلثوم ميهمان بود كه غذاى سفره آن را دو قرص نان جُو و مقدارى شير و نمك تشكيل مى‏داد. حضرت با نان و نمك افطار نمود و بيش از سه لقمه ميل نكرد و فرمود: دوست دارم خدايم را گرسنه ملاقات كنم.

در آن شب حضرت سوره يآس مى‏خواند و مرتب به آسمان نگاه مى‏كرد و مى‏فرمود: «امشب، همان شبى است كه به من وعده ديدار داده شده است.»(29)

استاد مطهرى رحمه‏الله مى‏گويد:

«على در آن شب، انتظارى داشت و گاهى به آسمان نگاه مى‏كرد و مى‏گفت كه حبيبم به من خبر داده است و او راست گفته و هرگز دروغ نمى‏گويد... بچه‏ها تا پاسى از شب در خدمت على عليه‏السلام بودند. امام حسن عليه‏السلام به منزل خود رفت، هنوز صبح طلوع نكرده بود، نزد بابا برگشت و مستقيم به مصلّاى پدر رفت. حضرت به فرزندش فرمود: پسر جان! ديشب لحظه‏اى خوابم برد، يك دفعه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را در عالم رؤيا ديدم. عرض كردم: يا رسول اللّه! من از دست اين امّت چه خون دلها خوردم. حضرت فرمودند: نفرين كن! من هم نفرين كردم كه خداوند من را از آنها بگيرد.»(30)

الهى مردم از من سير و من هم سيرم از مردم

نما راحت مرا اى خالق ارض و سما امشب

على عليه‏السلام هيجان عجيبى داشت. خود مى‏گويد: هر كارى كردم، راز مطلب را نفهميدم؛ «مازِلْتُ اَفْحَصُ عَنْ مَكْنُونِ هذَا الاْءَمْرِ وَ اَبَى اللّهُ اِلاّ اَخْفاهُ؛(31) خيلى تلاش كردم كه سرّ و باطن اين امر را به دست بياورم، ولى خدا اِبا كرد، جز اينكه آن را پنهان كرد.»

آن گاه رهسپار مسجد شد. چند ركعت نماز گذارد. سپس بالاى مأذنه رفت تا اذان بگويد.

وقتى از بالاى مأذنه پايين مى‏آمد، مى‏فرمود:

«خَلُّوا سَبيلَ الْمُؤْمِنِ الْمُجاهِدِ فِى اللّهِ لا يَعْبُدُ غَيْرَ الْواحِدِ

يعنى باز كنيد راه مؤمن رزمنده در راه خدا را كه [افتخارش اين است كه] غير از [خداى] واحد را نپرستيده است.»

آن گاه به مسجد بازگشت و مشغول نماز شد و سر از سجده برداشت كه شمشير زهراگين فرقش را شكافت. در اين حال، فرمود:

«بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ...هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ؛(32)

به نام خدا و به يارى خدا و بر دين رسول خدا. قسم به پروردگار كعبه كه رستگار شدم... اين شهادت چيزى بود كه خدا و رسولش به ما وعده داده بودند.»

شب وصل است و خوش قرآن ناطق

نيايش مى‏كند تا صبح صادق

سر شب تا سحر او ناله كرده

به يك شب طى رهى صد ساله كرده

لبانش مى‏خورد آهسته بر هم

كه گويا عرش و فرش گرديده در هم

پى نوشت :

1. ر. ك: بحار الانوار، ج 94، ص 80.
2. كنز العمّال، على متقى هندى، مؤسسة الرسالة، ج 8، ص 534.
3. بحار الانوار، ج 95، ص 145.
4. همان، ج 95، ص 10.
5. همان، ص 10.
6. همان، ج 41، ص 21.
7. همان، ج 43، ص 76.
8. همان، ص 12.
9. بحار الانوار، ج 94، ص 10؛ مستدرك الوسائل، ج 7، ص 470.
10. وسائل الشيعة، ج 7، ص 261.
11. مفاتيح الجنان، اعمال شب 21، ص 425.
12. مفاتيح الجنان، ص 720.
13. بحار الانوار، ج 80، ص 128.
14. ر. ك: مصباح المتهجد، ص 227؛ نهج الدعوات، ص 277.
15. وسائل الشيعة، ج 7، ص 261.
16. بحار الانوار، ج 94، ص 7.
17. همان، ص 4، ذيل روايت 4.
18. همان، ح 5 و ر. ك: مفاتيح الجنان، ص 224.
19. كنز العُمّال، ج 8، ص 545، ح 24090.
20. وسائل الشيعة، ج 7، ص 260.
21. بحار الانوار، ج 95، ص 10.
22. عيون اخبار الرضا عليه‏السلام ، ج 1، ص 230.
23. الترغيب و الترهيب، ج 2، ص 95، ح 14.
24. سفينة البحار، ج 1، ص 703.
25. بحار الانوار، ج 95، ص 82.
26. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 134.
27. همان، ص 134.
28. انوار البهيّة، شيخ عباس قمى، ص 31؛ صواعق ابن حجر، ص 80.
29. همان، ص 80؛ ر.ك: زندگى اميرالمؤمنين، رسولى محلّاتى، ج 2، ص 247.
30. نهج البلاغة، صبحى صالح، ص 99؛ انسان كامل، مرتضى مطهرى، ص 45.
31. منتهى الآمال، ج 1، ص 126؛ نهج البلاغة، خطبه 177.
32. نهج البلاغة، صبحى صالح، ص 379؛ زندگانى اميرالمؤمنين، ج 2، ص 321؛ انسان كامل، مرتضى مطهرى، ص 49.
منبع: مجله ‏مبلغان شماره 59 برگرفته از پايگاه حوزه

مقاله آموزشی

نهضت ‏سيد الشهداء عليه السلام  و اهداف آن

 

به دنبال طرح موضوع آگاهى حضرت امام‏حسين (ع) از سرنوشت‏حركت و نهضت‏خويش و شبهه‏اى كه يكى از نويسندگان در تحليل حركت‏حضرت و علم ايشان به سرانجام شهادت ايجاد كرده بود و پيرو پرسشهايى كه برخى روحانيون در اين خصوص از محضر علامه سيد محمد حسين طباطبايى «قدس سره‏» كردند، ايشان رساله‏اى كوتاه را در باره علم امام نوشتند و در آن زمان منتشر شد. اين رساله همان گونه كه آية‏الله رضا استادى در مجموعه «بيست مقاله‏» كه به همت ايشان منتشر شده، آورده‏اند، «در عين اختصار و كوتاهى از اتقان و استحكام فوق‏العاده‏اى برخوردار است.» البته همان نويسنده همان زمان بر اين رساله خرده‏گيرى كرده و نقد نوشت ولى علامه طباطبايى قدس‏سره با پاسخهاى خويش، بر مطالب رساله تاكيد ورزيدند. نقد و پاسخ نيز در همين مجموعه، پس از اصل رساله آمده است.

بخش اول اين رساله در موضوع علم امام (ع) است كه علاقه‏مندان مى‏توانند براى مطالعه آن به اين مجموعه مراجعه كنند. مرحوم علامه عالى‏مقام، در ادامه رساله با عنوان «نهضت‏سيدالشهدا (ع) و هدف آن‏» به تحليل كوتاه قيام حضرت (ع) پرداخته‏اند. شخصيت علمى و استحكام تحليل ايشان كه در عين اختصار، نگاشته شده، ما را بر آن داشت كه در سرآغاز مقاله‏هاى اين دفتر ويژه نامه متن آن را عينا از مجموعه ياد شده، براى خوانندگان ارجمند بازگو كنيم.

نهضت‏سيدالشهدا (ع) و هدف آن

با يك سير اجمالى در وضع عمومى آن روز، مى‏توان نسبت‏به تصميم و اقدام سيدالشهدا (ع) روشن شد. تيره‏ترين و تاريك‏ترين روزگارى كه در جريان تاريخ اسلام به خانواده رسالت و شيعيانشان گذشته، دوره حكومت‏بيست‏ساله معاويه بود.

معاويه پس از آنكه خلافت اسلامى را - با هر نيرنگ بود - به دست آورد و فرمانرواى بى‏قيد و شرط كشور پهناور اسلامى شد، همه نيروى شگرف خود را صرف تحكيم و تقويت فرمانروايى خود و نابود ساختن اهل بيت رسالت مى‏نمود، نه تنها در اينكه آنان را نابود كند بلكه مى‏خواست نام آنان را از زبان مردم و نشان آنان را از ياد مردم محو كند.

جماعتى از صحابه پيغمبر (ص) را كه مورد احترام و اعتماد مردم بودند از هر راه بود با خود همراه و با ساختن احاديث‏به نفع صحابه و ضرر اهل بيت‏به كار انداخت و به دستور او در منابر اسلامى در سرتاسر بلاد اسلامى به اميرالمؤمنين (ع) - مانند يك فريضه دينى - سب و لعن مى‏شد.

به وسيله ايادى خود مانند زياد بن ابيه و سمرة بن جندب و بسر بن ارطاة و امثال ايشان، هر جا از دوستان اهل بيت‏سراغ مى‏كرد به زندگيش خاتمه مى‏داد و در اين راهها از زر، از زور، از تطميع، از ترغيب و از تهديد تا آخرين حد توانايى استفاده مى‏كرد.

در چنين محيطى طبعا كار به اينجا مى‏كشد كه عامه مردم از بردن نام على (ع) و آل على نفرت كنند و كسانى كه از دوستى اهل بيت، رگى در دل دارند از ترس جان و مال و عرض خود، هرگونه رابطه خود را با اهل بيت قطع كنند.

واقع امر را از اينجا مى‏توان به دست آورد كه امامت‏سيدالشهدا (ع) تقريبا ده سال طول كشيد كه در همه اين مدت - جز چند ماه اخير - معاصر معاويه بود. در طول اين مدت از آن حضرت كه امام وقت و مبين معارف و احكام دين بود، در تمام فقه اسلامى حتى يك حديث نقل نشده است; منظور روايتى است كه مردم از آن حضرت نقل كرده باشند كه شاهد مراجعه و اقبال مردم است نه روايتى كه از داخل خاندان آن حضرت مانند ائمه بعدى رسيده باشد.

و از اينجا معلوم مى‏شود كه آن روز درب خانه اهل بيت‏بكلى بسته شده و اقبال مردم به حد صفر رسيده بوده است.

اختناق و فشار روز افزون كه محيط اسلامى را فرا گرفته بود به حضرت امام حسين (ع) اجازه ادامه جنگ يا قيام عليه معاويه را نداد و كمترين فايده‏اى هم نداشت; زيرا:

اولا: معاويه از او بيعت گرفته بود و با وجود بيعت، كسى با وى همراهى نمى‏كرد.

ثانيا: معاويه خود را يكى از صحابه كبار پيغمبر (ص) و كاتب وحى و مورد اعتماد و دست راست‏سه نفر از خلفاى راشدين به مردم شناسانيده بود و نام خال‏المؤمنين را به عنوان لقبى مقدس بر خود گذاشته بود.

ثالثا: با نيرنگ مخصوص به خودش به آسانى مى‏توانست‏حضرت امام حسين (ع) را به دست كسان خودش بكشد و بعد به خونخواهى وى برخيزد و از قاتلين وى انتقام بكشد و مجلس عزا نيز برايش برپا كند و عزادار شود!

معاويه وضع زندگى امام‏حسن (ع) را به جايى كشانيده بود كه كمترين امنيتى حتى در داخل خانه شخصى خودش نداشت، و بالاخره نيز (وقتى كه مى‏خواست‏براى يزيد از مردم بيعت‏بگيرد) آن حضرت را به دست همسر خودش مسموم كرده، شهيد ساخت.

همان سيدالشهدا (ع) كه پس از درگذشت معاويه بى‏درنگ عليه يزيد قيام كرد و خود وكسان خود - حتى بچه شيرخواره خود را در اين راه فدا كرد، در همه مدت امامت‏خود كه معاصر معاويه بود به اين فداكارى قادر نشد; زيرا در برابر نيرنگهاى صورتا حق به جانب معاويه و بيعتى كه از وى گرفته شده بود، قيام و شهادت او كمترين اثرى نداشت.

اين بود خلاصه وضع ناگوارى كه معاويه در محيط اسلامى به وجود آورد و درب خانه پيغمبر اكرم (ص) را بكلى بسته، اهل بيت را از هرگونه اثر و خاصيت انداخت.

درگذشت معاويه و خلافت‏يزيد

آخرين ضربت كارى وى كه به پيكر اسلام و مسلمين وارد ساخت اين بود كه خلافت اسلامى را به سلطنت استبدادى موروثى تبديل نمود و پسر خود يزيد را به جاى خود نشانيد، در حالى كه يزيد هيچ‏گونه شخصيت دينى - حتى به طور تزوير و تظاهر - نداشت و همه وقت‏خود را علنا با ساز و نواز و باده گسارى و شاهد بازى و ميمون‏رقصانى مى‏گذرانيد و احترامى به مقررات دينى نمى‏گذاشت و گذشته از همه اينها اعتقادى به دين و آيين نداشت چنانچه وقتى كه اسيران اهل بيت و سرهاى شهداى كربلا را وارد دمشق مى‏كردند و به تماشاى آنها بيرون آمده بود، بانك كلاغى به گوشش رسيد، گفت:

نعب الغراب فقلت قل او لا تقل

فقد اقتضيت من الرسول ديونى (1)

و همچنين هنگامى كه اسيران اهل بيت و سر مقدس سيدالشهدا (ع) را به حضورش آوردند، ابياتى سرود كه يكى از آنها اين يت‏بود:

لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحى نزل

زمامدارى يزيد كه توام با ادامه سياست معاويه بود، تكليف اسلام و مسلمين را روشن مى‏كرد و من‏جمله وضع رابطه اهل بيت رسالت را با مسلمانان و شيعيانشان - كه مى‏بايست‏به دست فراموشى مطلق سپرده شود و بس - معلوم مى‏ساخت.

در چنين شرايطى يگانه وسيله و مؤثرترين عامل براى قطعيت‏يافتن سقوط اهل بيت و درهم ريختن بنيان حق و حقيقت، اين بود كه سيدالشهدا (ع) با يزيد بيعت كند و او را خليفه و جانشين مفترض الطاعه پيغمبر بشناسند.

امام (ع) و بيعت‏با يزيد

سيدالشهدا (ع) نظر به پيشوايى و رهبرى واقعى كه داشت نمى‏توانست‏با يزيد بيعت كند و چنين قدم مؤثرى در پايمال ساختن دين و آيين، بر دارد و تكليفى جز امتناع از بيعت نداشت و خدا نيز جز اين از وى نمى‏خواست.

اثر امتناع از بيعت

از آن طرف امتناع از بيعت اثرى تلخ و ناگوار داشت; زيرا قدرت هولناك و مقاومت‏ناپذير وقت، با تمام هستى خود، بيعت مى‏خواست (بيعت مى‏خواست‏يا سر) و به هيچ چيز ديگر قانع نبود و از اين روى كشته شدن امام (ع) در صورت امتناع از بيعت، قطعى و لازم لاينفك امتناع بود.

سيدالشهدا (ع) نظر به رعايت مصلحت اسلام و مسلمين، تصميم قطعى بر امتناع از بيعت، و كشته شدن گرفت و بى‏محابا مرگ را بر زندگى ترجيح داد و تكليف خدايى وى نيز امتناع از بيعت و كشته شدن بود. و اين است معنى آنچه در برخى از روايات وارد است كه رسول خدا در خواب به او فرمود: خدا مى‏خواهد تو را كشته ببيند. و نيز آن حضرت به بعضى از كسانى كه از نهضت منعش مى‏كردند فرمود: خدا مى‏خواهد مرا كشته ببيند. و به هر حال، مراد مشيت تشريعى است نه مشيت تكوينى; زيرا چنانكه سابقا بيان كرديم مشيت تكوينى خدا تاثيرى در اراده و فعل ندارد.

ترجيح مرگ بر زندگى

آرى سيدالشهدا (ع) تصميم بر امتناع از بيعت و - در نتيجه - كشته شدن گرفت و مرگ را بر زندگى ترجيح داد و جريان حوادث نيز اصابت نظر آن حضرت را به ثبوت رسانيد; زيرا شهادت وى با آن وضع دلخراش، مظلوميت و حقانيت اهل بيت را مسجل ساخت و پس از شهادت، تا دوازده سال نهضت‏ها و خونريزى‏ها ادامه يافت و پس از آن همان خانه‏اى كه در زمان حيات آن حضرت كسى درب آن را نمى‏شناخت‏با مختصر آرامشى كه در زمان امام پنجم به وجود آمد، شيعه از اطراف و اكناف مانند سيل به در همان خانه مى‏ريختند و پس از آن، روز به روز به آمار شيعيان اهل بيت افزود و حقانيت و نورانيتشان در هر گوشه و كنار جهان به تابش و تلالؤ پرداخت و پايه استوار آن، حقانيت توام با مظلوميت اهل بيت مى‏باشد و پيشتاز اين ميدان، سيدالشهدا (ع) بود. حالا مقايسه وضع خاندان رسالت و اقبال مردم به آنان در زمان حيات آن حضرت با وضعى كه پس از شهادت وى در مدت چهارده قرن پيش آمده و سال به سال تازه‏تر و عميقتر مى‏شود، اصابت نظر آن حضرت را آفتابى مى‏كند و بيتى كه آن حضرت - بنا به بعضى از روايات - انشاد فرموده، اشاره به همين معنى است:

و ما ان طبنا جبن و لكن

منايانا و دولة آخرينا

و به همين نظر بود كه معاويه به يزيد اكيدا وصيت كرده بود كه اگر حسين ابن على از بيعت‏با وى خوددارى كنداورا به حال خود رها كند و هيچ گونه متعرض وى نشود. معاويه نه از راه اخلاص و محبت اين وصيت را مى‏كرد، بلكه مى‏دانست كه حسين بن على (ع) بيعت كننده نيست و اگر به دست‏يزيد كشته شود اهل بيت، مارك مظلوميت‏به خود مى‏گيرند و اين براى سلطنت اموى، خطرناك و براى اهل بيت، بهترين وسيله تبليغ و پيشرفت است.

اشاره‏هاى مختلف امام (ع) به وظيفه خود

سيدالشهدا (ع) به وظيفه خدايى خود كه امتناع از بيعت‏بود آشنا بود و بهتر از همه به قدرت بيكران و مقاومت‏ناپذير بنى‏اميه و روحيه يزيد پى برده بود و مى‏دانست كه لازم لاينفك خوددارى از بيعت، كشته شدن اوست و انجام وظيفه خدايى، شهادت را در بر دارد. و از اين معنى در مقامات مختلف با تعبيرات گوناگون كشف مى‏فرمود.

در مجلس حاكم مدينه كه از وى بيعت مى‏خواست فرمود: مثل من با مثل يزيد بيعت نمى‏كند.

هنگامى كه شبانه از مدينه بيرون مى‏رفت از جدش رسول اكرم (ص) نقل فرمود كه در خواب به وى فرمود: خدا خواسته (يعنى به عنوان تكليف) كه كشته شوى.

در خطبه كه هنگام حركت از مكه خواند و در پاسخ كسانى كه مى‏خواستند آن حضرت را از حركت‏به سوى عراق منصرف سازند همان مطلب را تكرار فرمود.

در پاسخ يكى از شخصيت‏هاى اعراب كه بين راه اصرار داشت كه آن حضرت از رفتن به كوفه منصرف شود و گرنه قطعا كشته خواهد شد، فرمود:

«اين راى بر من پوشيده نيست ولى اينان از من دست‏بردار نيستند و هر جا بروم و هر جا باشم مرا خواهند كشت.»

برخى از اين روايات اگر چه معارض دارد يا از جهت‏سند خالى از ضعف نيست ولى ملاحظه اوضاع و احوال روز و تجزيه و تحليل قضايا، آنها را كاملا تاييد مى‏كند.

اختلاف روش امام (ع) در خلال مدت قيام خود

البته مراد از اينكه مى‏گوييم مقصد امام (ع) از قيام، شهادت بود و خدا شهادت او را خواسته بود، اين نيست كه خدا از وى خواسته بود كه از بيعت‏يزيد خوددارى نمايد، آنگاه دست روى دست گذاشته به كسان يزيد اطلاع دهد كه بياييد مرا بكشيد و بدين طريق خنده‏دار وظيفه خود را انجام دهد و نام قيام روى آن بگذارد.

بلكه وظيفه امام (ع) اين بود كه عليه خلافت‏شوم يزيد قيام كرده، از بيعت‏با او امتناع ورزد و امتناع خود را - كه به شهادت منتهى خواهد شد - از هر راه ممكن به پايان رساند.

از اينجاست كه مى‏بينيم روش امام (ع) در خلال مدت قيام به حسب اختلاف اوضاع و احوال، مختلف بوده است:

در آغاز كار كه تحت فشار حاكم مدينه قرار گرفت‏شبانه از مدينه حركت كرده به مكه كه حرم خدا و مامن دينى بود پناهنده شد و چند ماهى را در مكه در حال پناهندگى گذرانيد.

در مكه تحت مراقبت‏سرى مامورين آگاهى خلافت‏بود تا تصميم گرفته شد توسط گروهى اعزامى در موسم حج كشته شود يا دستگير شده به شام فرستاده شود. و از طرف ديگر سيل نامه از جانب عراق به سوى آن حضرت باز شده در صدها و هزارها نامه وعده يارى و نصرت داده او را به عراق دعوت كردند و در آخرين نامه كه صريحا به عنوان اتمام حجت - چنانكه بعضى از مورخين نوشته‏اند - از اهل كوفه رسيد كه حضرت تصميم به حركت و قيام خونين گرفت. اول به عنوان اتمام حجت، مسلم بن عقيل را به عنوان نماينده خود به كوفه فرستاد و پس از چندى، نامه مسلم مبنى بر مساعد بودن اوضاع نسبت‏به قيام، به آن حضرت رسيد.

امام (ع) به ملاحظه دو عامل كه گفته شد يعنى ورود مامورين سرى شام به منظور كشتن يا گرفتن وى و حفظ حرمت‏خانه خدا و مهيا بودن عراق براى قيام، به سوى كوفه رهسپار شد. سپس در اثناى راه كه خبر قتل فجيع مسلم و هانى رسيد، روش قيام و جنگ تهاجمى را به قيام دفاعى تبديل فرموده و به تصفيه جماعت‏خود پرداخت و تنها كسانى را كه تا آخرين قطره خون خود از يارى وى دست‏بردار نبودند نگه‏داشته، رهسپار مصرع خود شد. (2)

پى‏نوشت‏ها:
1) به نقل آلوسى در جزء 26 تفسير روح المعانى، ص‏66 از تاريخ ابن الوردى و كتاب الوافى بالوفيات.
2) بيست مقاله، رضا استادى، نشر انتشارات اسلامى، صص 444 - 438.
منبع: فصل نامه  حكومت اسلامى - شماره 25

خاطره از یک تجربه

صبح روز یکشنبه یکی از روزهای دیماه بود.مثل همه ی روزهای دیگر وارد کلاس شدم.پس ازسلام و احوالپرسی از دانش آموزان خواستم که شروع به روخوانی درس کنند.همگی درس را خواندند و تنها چیزی که مرا به فکر وادار کرده بود نحوه ی خواندن درس ممتازترین شاگرد کلاسم بود.

 

درزنگ دوم هم وقتی املا می گفتم احساس می کردم که از چیزی ناراحت است ولی سعی می کند فراموش کرده و املایش را بنویسد اما معلوم بود که نمی تواند.زنگ تفریح او را به دفتر مدرسه فرا خواندم وعلت بد حالی و بی حوصلگیش را جویا شدم ولی از گفتن حقیقت طفره رفت وبا جوابهای خیر و بی معنا حقیقت را کتمان کرد.

 

چند روزی او را زیر نظر گرفتم و رفتار و حرکاتش را کنترل کردم.دیدم که خیلی ناراحت است.گوشه نشینی را به بازیگوشی های قبلی ترجیح داده و با دوستانش با حالت عصبانیت برخورد می کند.باز او را به دفتر فرا خواندم.با صحبت های صمیمانه و محبت آمیز حسن نیتم را نشان دادم پس از مدتی لب به سخن گشود و ماجرا برای من تعریف کرد.من به او قول دادم که هیچ کس از این جریان اطلاع نخواهد یافت.این بین من و تو به عنوان یک سر خواهد ماند.چاره را را در آن دیدم که پدرش را از این جریان باخبر کنم.نامه ای برای پدرش نوشتم و خواستم فردا به مدرسه بیاید.

 

 

فردای آن روز پدر این دانش آموز با قیافه ای درهم وعبوس وارد کلاس شد.پس از سلام و احوال پرسی با لحنی تند از من علت دعوتم را پرسید. با آمدن ولی این دانش آموز ممتاز دیدم که چنان ترسی وجود این دانش آموز را فرا گرفته است که گویی روحش از بدنش جدا می شود.

 

پدر این دانش آموز را به دفتر هدایت کردم.در دفترآموزشگاه جریان را برای او تعریف کردم اول زیر بار نرفت و مشکل موجود در خانه را پنهان کرد با اصرار من و مدیر مدرسه مجبور شد حقیقت را بگوید.

 

با این جمله سخنانش را شروع کرد که من در خانه با همسرم مشکل پیدا کرده ام او از من می خواهد که به شهر نزدیک خانه ی پدر و مادر شان کوچ کنیم اما من به دلیل مشکلات مالی نمی توانم این کار را انجام بدهم.او اصرار می کند من عصیان.من با عرض معذرت از او این نکته را به او گوشزد کردم که دلیل زندگی تان چیست؟مگر این همه تلاش و کوشش به خاطر خوشبختی فرزندتان نیست؟آیا به غیر از این فکر می کنید؟فکر نمی کنی مشاجره ی تو و خانمتان باعث شده است نسبت به فرزندتان بی تفاوت باشید و باعث ناراحتی و در عین حال ضعف او در درس و مشقش شده اید.

 

سکوت اختیار کرد و سرش را به زیر انداخت.معلوم بود کمی آرام گرفته است اما همچنان چیزی ذهنش را مشغول می کرد.

با حرف من به خود آمد گفتم ممکن است فردا با خانمتان تشریف بیاورید.سرش را به علامت رضایت تکان داد و خداحافظی کرد.

فردای آن روز همراه خانمش به مدرسه آمد آن روز هم با حرف هایی که من و مدیر به آن ها گفتیم هر دو قانع شدند که مشاجره های خانوادگی را کنار بگذارند و تنها به فکر خوشبختی وآینده ی فرزندشان باشند.

 

روزها به همین منوال می گذشت و من شاهد رشد و شکوفایی دانش آموزم می شدم این رشد و شکوفایی دانش آموزم چنان عشق و شوری در زندگی من پدید آورد که هنوزم که هنوز است لذت آن از ذهنم پاک نشده است.

ژاپنی و لاک پشتش

لاک پشت در ژاپن نماد عمر طولانی است و ماهی گیران  وقتی که آن را در تور خود می یابند خشنود می شوند.آن ها وجود لاک پشت را نشانه ی رونق و برکت کسب و کار خود می دانند. در روزگاران قدیم مردم ژاپن لاک پشت را مانند موجودی آسمانی می پرستیدند.جالب است بدانید در عصر حاضر نیز مردم روستاهای ژاپن لاک پشت هایی را که برای تخم گذاری به ساحل می آیند محترم می شمرند و برای آن ها نذر و نیاز می کنند. دربعضی شهرهای ساحلی ژاپن مردم فاصله لب دریا را تا جایی در کناره که لاک پشت تخم می گذارد نشانه هوا و وضع دریا در آن سال می گیرند مثلا اگر این فاصله زیاد باشد پیش بینی توفان می کنند.

منبع الهام

نویسندگان و هنرمندان بزرگ از چیزهای عجیب و غریبی الهام می گرفتند:ژرژ ساند از کشیدن سیگار برگ-فرانسیس بامکن از آواز بلبلان-ویکتور هوگو از سوار شدن در طبقه ی بالای اتوبوس دو طبقه-شیللر از داشتن یک سیب گندیده در کشوی میز

سویا غذای ضد پیری

سویابه علت دارا بودن محتوای پروتئینی بالا و چربی بسیار کم جزء معدود مواد غذایی است که با سالم سازی سیستم گوارش قادر است روند پیری را کند کند.

جایزه ی نوبل

پنج نویسنده علیرغم لیاقت شان جایزه ی نوبل به آنها تعلق نگرفت:۱-لئون تولستوی۲-آنتوان چخوف۳-برلوت برشت۴-هنریک ایبسن۵-مارک تواین

ره آورد زیارت ائمه

ره آوردهاى زيارت ائمه اطهار عليهم‏السلام از ديدگاه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله

تعظيم و نكوداشت بزرگان و فرهيختگان و نيز زنده نگه داشتن نام و ياد ايشان پس از مرگ، لازمه محبت، عشق و ارادت انسان به نيكى‏ها و كمالات است و ريشه در فطرت و سرشت آدمى دارد. ناگفته عيان است كه اين عزت و احترام در مورد رهبران دينى به عنوان فرهنگ سازان و متحول كنندگان تاريخ به طريق اولى، صادق است و با اندك نگاهى به كتاب قطور تاريخ در مى‏يابيم كه پيش از اسلام و پس از آن هميشه قبرهاى صالحان و اولياى الهى، مورد توجه خاص و زيارت مردم بوده است و تا قرن يازدهم هجرى بين مسلمانان ـ اعم از شيعه و اهل سنت ـ هيچ گونه اختلافى در اين مسأله به چشم نمى‏خورد و هر دو رساله هايى در اين موضوع نگاشته‏اند. در حقيقت، آنان از رهگذر زيارت اقدام به بزرگداشت مفاخر و صاحبان كمال خويش مى‏كردند.

افزون بر اين، روايات بسيارى نيز در متون دينى ما مسلمانان وجود دارد كه جايگاه زيارت ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ و فضيلت آن را در اسلام روشن مى‏سازد. پاره‏اى از اين روايات را نبى اكرم اسلام حضرت محمد مصطفى ـ صلى الله عليه و آله ـ بيان كرده‏اند. ممكن است در ابتداى امر اين پرسش به ذهن آدمى خطور كند كه هدف پيامبر از بيان اين گونه احاديث چه بوده است؟ چرا حضرت، مسلمانان را به زيارت افرادى تشويق و ترغيب مى‏كنند كه در آن زمان ـ صدر اسلام ـ هنوز اين بزرگواران پا به عرصه حيات نگذاشته‏اند؟

ادامه نوشته

تغذیه

برخی از تغذیه های نامناسب:خوردن غذاهای چرب و آماده-حذف آب و دوغ از برنامه ی غذایی و جایگزین کردن نوشابه های گازدار-کاهش مصرف میوه و سبزیجات-خوردن کله پاچه و چربی زیاد.زبان و مغز سبب انسداد سریع رگهای قلب و مغز و بروز حملات قلبی و مغزی می شود.

فـتوا

دست زدن اگر با امور حرام ديگرى مقرون نباشد حرام نيست، ولى در مساجد و حسينيّه ها از آن پرهيز كنيد.

حافظ

امشب زغمت میان خون خواهم خفت     وزبسترعافیت برون خواهم خفت    باور نکنی خیال خود را بفرست    تادرنگرد که بی تو چون خواهم خفت

ره آورد شوم هواپرستی

آن کس که در پی آرزوی خویش تازد مرگ او را از پای در آورد.      امام علی(ع)

آیین دوست یابی

ناتوانترین مردم کسی است که دردوست یابی ناتوان است و از او ناتوانتر آن که دوستان خود را از دست بدهد.   امام علی(ع)

مذهبی

حکمت را هرکجاباشد فراگیر.گاهی حکمت در سینه یمنافق است وبی تابی می کند تا بیرون آمده و با همدستانش در سینه ی مومن آرام گیرد. امام علی (ع)                                                                     

کشورهای خاورمیانه

پانزده کشور خاورمیانه عبارتند از:ایران-عربستان-ترکیه-بحرین- عمان-سوریه -مصر-اردن-امارات-عراق-فلسطین-یمن-کویت-لبنان-قطر