عـلاّمـه مـجـلسى(ره) به نقل از فقيه بزرگوار علامه ابن نما مىنويسد: محمد حنفيّه به سران شـيـعـه گـفـت: "درباره خونخواهى ما، برخيزيد همه به نزد امام من و امام شما، على بن الحـسـين (عليهماالسلام) برويم. آنان همراه محمد حنفيّه خدمت امام سجاد(عليه السلام) شرفياب شدند و محمد ماجرا را بيان كرد. امام در پاسخ آنان فرمود:
عـمـوجـان، اگـر كسي به حمايت ما اهل بيت برخيزد، بر مردم واجب است او را يارى دهند. من تو را در اين امر(قيام به خونخواهى) نماينده خود قرار دادم؛ هر طور كه صلاح ديدى، اقدام كن .
پـاسـخ صـريـح و قـاطـع امـام، تـكـليـف را روشن كرد و سران شيعه شاد شدند و با خود گفتند: امام و محمد حنفيّه به ما اجازه قيام دادند.(38) آنان به كوفه بازگشتند و به مـخـتـار بـشـارت دادنـد و او را از مـاجـرا آگـاه سـاخـتـند و مختار با شادى گفت: " الله اكبر، مرا ابـواسـحـاق گـويـنـد. بـرخـيـزيـد و دسـت بـه كـار شـويـد و شـيـعـيـان را آمـاده قـيـام كنيد. "(39)
شـعار ياران مختار، شهر كوفه را گرفت: "يا منصورُ اَمِت؛ اى پيروز، بميران " و با شعار "يا لثارات الحسين " چهره كوفه منقلب گرديد.(40)
شعار "يا منصـور امت " شعار ياران پيامبر(صلي الله عليه و آله) در جنگ بدر بود.(41) و در قيام زيد بن على بن الحسين(عليهماالسلام) نيز همين شعار داده شد.(42)
شهر كوفه چهره يك شهر جنگى به خود گرفت و اين بار در تب خونخواهى امام حسين(عليه السلام) مىسوخت و فرياد "يا لثارات الحسين " در شهر جوش و خروش افكند.
نـيـروهايى كه با مختار بيعت كرده بودند، فوج فوج وارد كوفه مىشدند: ابوعثمان شهدى، از سـران قـبـايـل اطراف كوفه، با شعار گيا لثارات الحسين " وارد شهر شد، نيروهاى مثنّى بـن مـخـربه نيز پس از درگيرى با نيروهاى ابن زبير در بصره و شكستن محاصره شهر، به كوفه آمدند.
بـيـشتـر سـاكـنان عراق را ايرانيان تشكيل مىدادند و جمعيّتى عظيم بودند كه به آنان "جند الحمراء " يا "لشكر سرخ " مىگفتند؛ زيرا نسبت به اعراب سيه چهره، گونههايى سرخ و سـفـيـد داشـتـنـد و يـا لبـاس سـرخ مـىپـوشـيـدند. عمده لشكر مختار را نيز ايرانيان يا "جند الحـمـراء " تـشـكـيـل مـىدادنـد. (43) ايـنـان بـه دليـل عـدالت گـسترى حكومت حضرت على(عليه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پيامبر و فرزندان حضرت على(عليه السلام) به شمار مىآمدند.
قصر ابن زياد به تصرف مختار در آمد، آنها شب را آنجا ماندند و صبح روز بعد بزرگان و سران قـبايل و مردم در مسجد و مقابل قصر تجمع كردند. مختار خود را براى اداى نماز و سخنراني در مـسجد و اعلام رسمى پيروزى انقلاب، مهيّا كرد.(44) ظاهرا آن روز، جمعه بوده است. مـخـتـار شـخـصـا نـمـاز را اقـامـه نـمـود و در يك خطبه پرمحتوا و انقلابى، اهداف اصلى قيام را تشريح كرد. فرازي از كلام مختار:
«اى مردم كوفه، من از جانب اهل بيت پيامبر ماموريت يافتهام تا به خونخواهى امام مظلوم، حـسـيـن بن على(عليهماالسلام) و شهداى كربلا قيام كنم و انتقام آن عزيزان را بگيرم و تا آخرين نفس، با شدت هر چه بيشتر، اين هدف مقدس را تعقيب خواهم كرد.»(45)
مـخـتـار سپس در خطبه دوم نماز، با تاكيد و قسم ياد كردن، تصميم خود را در ريشهكن نمودن عمّال ظلم و ستم و قاتلان امام حسين(عليه السلام) اعلام داشت .
در نهايت مختار حكومت خود را تاسيس نمود و قاتلان شهداي كربلا را به سزاي عمل خود رساند. كه در مقالهاي خاص به نحوه كشته شدن قاتلان امام حسين (عليه السلام) ميپردازيم.
مزار و زيارت نامه مختار
مزار مختار در كوفه، از قديم الايام جزو مشاهد مشرّفه محسوب مىشود. قبر مختار در صحن مسلم بـن عـقـيـل، مـتصل به مسجد اعظم كوفه است.(46) گرچه بناى آن مندرس و قديمى شـده، اما بـزرگـان شـيـعـه و مـردم قـدرشـنـاس از زيـارت او غافل نيستند.
علامه شيخ عبدالحسين طهرانى(ره) از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصى مرحوم اميركبير، وقـتـى بـراى تـشـرف بـه عتبات عاليات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمير و تجديد بناى مزار شريف مختار همت گماشت .
عـلامـه امـيـنـى بـه نـقـل از كـتـاب مـزار شـهـيـد، زيـارتنـامـهاى جـالب بـراى مـخـتـار نـقـل مـىكـنـد و از ايـن زيـارتنـامـه، كـه شـهـيـد آن را نـقـل كـرده اسـت، معلوم مىشود كه قبر مختار از ديرزمان، مورد علاقه شيعيان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نيز در سفرنامه خود به آن اشاره كرده است.(47)
سخنى در باب انتقام مختار از دشمنان
مـخـتـار تـصـمـيـم گـرفـت با تمام قوا، همه مسبّبان حادثه عاشورا را مجازات كند و آنان را به سزاى اعمال ننگين خود برساند. اين هدف اصلى مختار بود و در اين كار، تا حدى موفق گرديد. او بـه نـيـروهـايـش دسـتـور داد در هر مكان و هر زمان، عاملان حادثه كربلا را يافتند؛ به جزاى اعـمـالشـان بـرسانند و به هيچ وجه، به آنان رحم نكنند. اين دستور اجرا شد و جمع كثيرى از عـامـلان حـادثـه كـربـلا بـه دسـت عـدالت و انـتـقـام سـپـرده شـدنـد و بـه جـزاى اعمال زشت خود رسيدند.
بـر خـلاف شايعات امويان و بعضى گزافهگويىها، در نهضت مختار، فقط قاتلان امام حسين (عليهالسلام) و عاملان حادثه كربلا كيفر ديدند و در تاريخ حتى يك مورد تعرض به زنان، كودكان و افراد بى گناه از سوى او مشاهده نشده است، بلكه آنچه از تاريخ به دست مىآيد اين است كه مختار و نيروهايش اصول انسانى و ارزشهاى الهى را رعايت مىكردند.
ديـنـورى، مـورخ مـشـهـور، نـقل مىكند كه پس از كشته شدن ابن زياد در جنگ خازر، همسر او به اسـارت سـپـاه مـخـتـار درآمـد. ايـن زن اسـيـر نزد ابـراهـيـم (فـرمـانده لشكر مختار) آمد و گفت: امـوال او را بـه غـارت بـردهانـد، ابـراهـيـم گـفـت: چـه مـقـدار از امـوال تـو غارت شده است؟ گفت: پنجاه هزار درهم. دستور داد يكصدهزار درهم به او دادند و و او را همراه صد سوار به بصره نزد پدرش رساندند. (48)
البـتـه نـمـىتـوان گـفت تمام آنچه مختار و نيروهايش انجام دادند دقيقاً منطبق با موازين شرع و اعـتـقادات شيعه بوده است، اما آنچه مختار نسبت به عاملان فاجعه كربلا انجام داد، واكنش قهرى دسـتـگـاه آفـريـنـش بـا سـتمگران، اجابت نفرين دلهاى سوخته خاندان ستمديده پيامبر(صلي الله عليه و آله) و جوشش طبيعى احساسات در جامعه مسلمانان بود.
توفيق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار مىگويد:
تـنـهـا بـرخـورد قاطع و خونبارى كه در تاريخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذيرفته شده همين كار عادلانه مختار است.(49)
استاد سيدجعفر شهيدى(ره) نيز در اين باره مىگويد:
«... از نو قتلگاه، بلكه قتلگاههاى ديگرى به راه افتاده، اما اين بار قربانيان، آن پاكان و عـزيزان خدا نبودند، دژخيمهايى بودند كه دستهايشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگين شده بود.
امروز وقتى ما داستان كشتار مختار، پسر ابى عبيده ثقفى را مىخوانيم، اگر سرى به كتابهـاى حـقـوقـى زده بـاشـيـم، مـمكن است چنان انتقامى را تا حدى خشن بدانيم و بگوييم: چرا چنان كردند؟ يكى را چون گوسفند سر بريدند و يكى را شكم پاره كردند و ديگرى كه تيرى به فـرزنـدى از فرزندان حسين(عليه السلام) افكنده و آن جوان كه دست را سپر ساخته و تير، دست و پيشانى او را شكافته بود، همان كيفر دادند، ديگرى را در ديگ روغن جوشان افكندند و دست و پاى آن يكى را بـه زمـيـن دوخـتـنـد و اسـبـان را روى آن گـذراندند، چنانكه نوشتهاند، تنها يكجا دويست و چـهـل و هـشـت تن را، كه در قتل حسين و ياران او شريك بودند، طعم اينگونه كيفرها چشاندند؛ ما ايـن داسـتـانهـا را مـىخـوانيم و در آن نوعى قساوت مىبينيم، اما بايد دانست كه قضاوت مردم سيزده قرن بعد درباره كردار پيشينيان درست نيست.
شمر، عبيدالله بن زياد، عمر سعد، حفص ـ پسر او ـ خولى، سنان و دهها تن از سران لشكر كـوفـه كيفرها ديدند، اما تاريخ به همين جا بسنده نكرد و اين آخرين انقلاب و آخرين انتقام نبود.»(50)
ايـن، تـازه عذاب دنيوى آن نابكاران از خدا بي خبر بود و عذاب اخروى، كه جلوهاى كامل از قهر الهى را به نمايش مىگذارد، بسيار افزونتر و كوبندهتر از اينها است .
«فَسيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»(51)
و به تعبير اميرالمؤمنين (عليه السلام):
« يَومُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِم اَشَدُّ من يَوْمِ الظّالِم عَلَى الْمَظْلومِ؛ روز ستمديده بر ستمكار سختتر است از، روز ستمكار بر ستمديده.(52)
-------------------------------------------------------------------------------
پينوشتها:
1- تـاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، ج 6، ص 7؛ تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يـعـقـوب، ج 2، ص 258؛ كـامـل فـى التـاريـخ، ابـن اثـيـر، ج 4، ص 163؛ بـحـار الانـوار، محمدباقر مجلسى ،ج 45، ص 350.
2- مـعجم قبائل العرب، عمر رضا كحاله، ج 1، ص 148- 149؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد معتزلى، ج 8، ص 303.
3- بحارالانوار، ج 45، ص 350؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 171.
4- بـحـارالانـوار، ج 45، ص 345؛ قاموس، محمد بن يعقوب فيروز آبادى، ج 1، ص 257؛ وفيات الاعيان، ابن خلكان، ج 4، ص 172.
5- بحارالانوار، ج 45، ص 344؛ رجال كشى، ص 127.
6- مروج الذهب، ج 2، ص 315؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 375.
7- الغـارات، ابـراهـيـم بـن مـحـمـد ثـقـفـى، ج 2، ص 517؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 433.
8- انساب الاشراف، ج 6، ص 375؛ بحارالانوار، ج 45، ص 350.
9- همان .
10- مـقـتـل الحـسـيـن، عـبـدالرزاق موسوى مقرم، ص 167؛ حياة الامام الحسين، باقر شريف القرشى، ج 3، ص 454.
11- الاعلام، خيرالدين الزركلى، ج 8، ص 70.
12- بحارالانوار، ج 45، ص 352.
13- الارشاد، ص 205؛ تاريخ طبرى، ج 5، ص 355.
14- انساب الاشراف، ج 6، ص 376.
15- كامل ابن اثير، ج 4، ص 169.
16- تـاريـخ طـبـرى، ج 5، ص 381؛ كـامـل ابـن اثـيـر، ج 4، ص 36.
17- مقتل الحسين(ع) ، ابى مخنف، ص 268-270.
18- انـسـاب الاشـراف، ج 6، ص 376- 377؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 116؛ مقتل ابى مخنف، ص 271؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 249.
19- كامل ابن اثير، ج 4، ص 169-170.
20- بحارالانوار، ج 45، ص 356.
21- انساب الاشراف، ج 6، ص 379.
22- مـروج الذهـب، ج 3، ص 74؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 172؛ تاريخ طبرى، ج 5، ص 579.
23- تاريخ طبرى، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 172.
24- تـاريـخ طـبـرى، ج 5، ص 581 و ج 5، ص 58؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 173.
25- كامل ابن اثير، ج 4، ص 173.
26- تاريخ طبرى، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 172.
27- البداية و النهاية، ابن كثير، ج 8، ص 270.
28- كامل ابن اثير، ج 4، ص 173.
29- تاريخ طبرى، ج 6، ص 7؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 211.
30- بحارالانوار، ج 45، ص 365.
31- تاريخ طبرى، ج 6، ص 15؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 215.
32- همان، ج 4، ص 170.
33- تاريخ طبرى، ج 6، ص 15؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 215.
34- انساب الاشراف، ج 6، ص 386؛ تاريخ طبرى، ج 6، ص 16؛ بحارالانوار، ج 45، ص 364- 365.
35- تاريخ طبرى، ج 6، ص 32؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 226.
36- تاريخ طبرى، ج 6، ص 20؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 218-210.
37- تاريخ طبرى، ج 6، ص 13؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 214.
38- تنقيح المقال، مامقانى، ج 3، ص 206؛ بحارالانوار، ج 45، ص 365.
39- تاريخ طبرى، ج 6، ص 14؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 214 .
40- تاريخ طبرى، ج 6، ص 20؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 218.
41- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 265؛ فروع كافى، ج 5، ص 47.
42- مقاتل الطالبيين، ص 93.
43- الاخبار الطّوال، احمد بن داود دينورى، ص 293.
44- تاريخ طبرى، ج 6، ص 32.
45- تاريخ طبرى، ج 6، ص 32، مصر.
46- تنزيه المختار، ص 14 ـ 13.
47- رحله، ابن بطوطه، ص 232.
48- اخبار الطوال، ص 296.
49- اهل بيت، توفيق اعلم، ص 517 .
50- پس از پنجاه سال پژوهشى تازه پيرامون قيام امام حسين(عليه السلام)، سيد جعفر شهيدى، ص 193ـ 194.
51- شعراء، آيه 227.
52- نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى، ص 401، قصار 241.
نويسنده: مهري هدهدي
منبع: پورتال نور
عـمـوجـان، اگـر كسي به حمايت ما اهل بيت برخيزد، بر مردم واجب است او را يارى دهند. من تو را در اين امر(قيام به خونخواهى) نماينده خود قرار دادم؛ هر طور كه صلاح ديدى، اقدام كن .
پـاسـخ صـريـح و قـاطـع امـام، تـكـليـف را روشن كرد و سران شيعه شاد شدند و با خود گفتند: امام و محمد حنفيّه به ما اجازه قيام دادند.(38) آنان به كوفه بازگشتند و به مـخـتـار بـشـارت دادنـد و او را از مـاجـرا آگـاه سـاخـتـند و مختار با شادى گفت: " الله اكبر، مرا ابـواسـحـاق گـويـنـد. بـرخـيـزيـد و دسـت بـه كـار شـويـد و شـيـعـيـان را آمـاده قـيـام كنيد. "(39)
شـعار ياران مختار، شهر كوفه را گرفت: "يا منصورُ اَمِت؛ اى پيروز، بميران " و با شعار "يا لثارات الحسين " چهره كوفه منقلب گرديد.(40)
شعار "يا منصـور امت " شعار ياران پيامبر(صلي الله عليه و آله) در جنگ بدر بود.(41) و در قيام زيد بن على بن الحسين(عليهماالسلام) نيز همين شعار داده شد.(42)
شهر كوفه چهره يك شهر جنگى به خود گرفت و اين بار در تب خونخواهى امام حسين(عليه السلام) مىسوخت و فرياد "يا لثارات الحسين " در شهر جوش و خروش افكند.
نـيـروهايى كه با مختار بيعت كرده بودند، فوج فوج وارد كوفه مىشدند: ابوعثمان شهدى، از سـران قـبـايـل اطراف كوفه، با شعار گيا لثارات الحسين " وارد شهر شد، نيروهاى مثنّى بـن مـخـربه نيز پس از درگيرى با نيروهاى ابن زبير در بصره و شكستن محاصره شهر، به كوفه آمدند.
بـيـشتـر سـاكـنان عراق را ايرانيان تشكيل مىدادند و جمعيّتى عظيم بودند كه به آنان "جند الحمراء " يا "لشكر سرخ " مىگفتند؛ زيرا نسبت به اعراب سيه چهره، گونههايى سرخ و سـفـيـد داشـتـنـد و يـا لبـاس سـرخ مـىپـوشـيـدند. عمده لشكر مختار را نيز ايرانيان يا "جند الحـمـراء " تـشـكـيـل مـىدادنـد. (43) ايـنـان بـه دليـل عـدالت گـسترى حكومت حضرت على(عليه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پيامبر و فرزندان حضرت على(عليه السلام) به شمار مىآمدند.
قصر ابن زياد به تصرف مختار در آمد، آنها شب را آنجا ماندند و صبح روز بعد بزرگان و سران قـبايل و مردم در مسجد و مقابل قصر تجمع كردند. مختار خود را براى اداى نماز و سخنراني در مـسجد و اعلام رسمى پيروزى انقلاب، مهيّا كرد.(44) ظاهرا آن روز، جمعه بوده است. مـخـتـار شـخـصـا نـمـاز را اقـامـه نـمـود و در يك خطبه پرمحتوا و انقلابى، اهداف اصلى قيام را تشريح كرد. فرازي از كلام مختار:
«اى مردم كوفه، من از جانب اهل بيت پيامبر ماموريت يافتهام تا به خونخواهى امام مظلوم، حـسـيـن بن على(عليهماالسلام) و شهداى كربلا قيام كنم و انتقام آن عزيزان را بگيرم و تا آخرين نفس، با شدت هر چه بيشتر، اين هدف مقدس را تعقيب خواهم كرد.»(45)
مـخـتـار سپس در خطبه دوم نماز، با تاكيد و قسم ياد كردن، تصميم خود را در ريشهكن نمودن عمّال ظلم و ستم و قاتلان امام حسين(عليه السلام) اعلام داشت .
در نهايت مختار حكومت خود را تاسيس نمود و قاتلان شهداي كربلا را به سزاي عمل خود رساند. كه در مقالهاي خاص به نحوه كشته شدن قاتلان امام حسين (عليه السلام) ميپردازيم.
مزار و زيارت نامه مختار
مزار مختار در كوفه، از قديم الايام جزو مشاهد مشرّفه محسوب مىشود. قبر مختار در صحن مسلم بـن عـقـيـل، مـتصل به مسجد اعظم كوفه است.(46) گرچه بناى آن مندرس و قديمى شـده، اما بـزرگـان شـيـعـه و مـردم قـدرشـنـاس از زيـارت او غافل نيستند.
علامه شيخ عبدالحسين طهرانى(ره) از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصى مرحوم اميركبير، وقـتـى بـراى تـشـرف بـه عتبات عاليات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمير و تجديد بناى مزار شريف مختار همت گماشت .
عـلامـه امـيـنـى بـه نـقـل از كـتـاب مـزار شـهـيـد، زيـارتنـامـهاى جـالب بـراى مـخـتـار نـقـل مـىكـنـد و از ايـن زيـارتنـامـه، كـه شـهـيـد آن را نـقـل كـرده اسـت، معلوم مىشود كه قبر مختار از ديرزمان، مورد علاقه شيعيان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نيز در سفرنامه خود به آن اشاره كرده است.(47)
سخنى در باب انتقام مختار از دشمنان
مـخـتـار تـصـمـيـم گـرفـت با تمام قوا، همه مسبّبان حادثه عاشورا را مجازات كند و آنان را به سزاى اعمال ننگين خود برساند. اين هدف اصلى مختار بود و در اين كار، تا حدى موفق گرديد. او بـه نـيـروهـايـش دسـتـور داد در هر مكان و هر زمان، عاملان حادثه كربلا را يافتند؛ به جزاى اعـمـالشـان بـرسانند و به هيچ وجه، به آنان رحم نكنند. اين دستور اجرا شد و جمع كثيرى از عـامـلان حـادثـه كـربـلا بـه دسـت عـدالت و انـتـقـام سـپـرده شـدنـد و بـه جـزاى اعمال زشت خود رسيدند.
بـر خـلاف شايعات امويان و بعضى گزافهگويىها، در نهضت مختار، فقط قاتلان امام حسين (عليهالسلام) و عاملان حادثه كربلا كيفر ديدند و در تاريخ حتى يك مورد تعرض به زنان، كودكان و افراد بى گناه از سوى او مشاهده نشده است، بلكه آنچه از تاريخ به دست مىآيد اين است كه مختار و نيروهايش اصول انسانى و ارزشهاى الهى را رعايت مىكردند.
ديـنـورى، مـورخ مـشـهـور، نـقل مىكند كه پس از كشته شدن ابن زياد در جنگ خازر، همسر او به اسـارت سـپـاه مـخـتـار درآمـد. ايـن زن اسـيـر نزد ابـراهـيـم (فـرمـانده لشكر مختار) آمد و گفت: امـوال او را بـه غـارت بـردهانـد، ابـراهـيـم گـفـت: چـه مـقـدار از امـوال تـو غارت شده است؟ گفت: پنجاه هزار درهم. دستور داد يكصدهزار درهم به او دادند و و او را همراه صد سوار به بصره نزد پدرش رساندند. (48)
البـتـه نـمـىتـوان گـفت تمام آنچه مختار و نيروهايش انجام دادند دقيقاً منطبق با موازين شرع و اعـتـقادات شيعه بوده است، اما آنچه مختار نسبت به عاملان فاجعه كربلا انجام داد، واكنش قهرى دسـتـگـاه آفـريـنـش بـا سـتمگران، اجابت نفرين دلهاى سوخته خاندان ستمديده پيامبر(صلي الله عليه و آله) و جوشش طبيعى احساسات در جامعه مسلمانان بود.
توفيق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار مىگويد:
تـنـهـا بـرخـورد قاطع و خونبارى كه در تاريخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذيرفته شده همين كار عادلانه مختار است.(49)
استاد سيدجعفر شهيدى(ره) نيز در اين باره مىگويد:
«... از نو قتلگاه، بلكه قتلگاههاى ديگرى به راه افتاده، اما اين بار قربانيان، آن پاكان و عـزيزان خدا نبودند، دژخيمهايى بودند كه دستهايشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگين شده بود.
امروز وقتى ما داستان كشتار مختار، پسر ابى عبيده ثقفى را مىخوانيم، اگر سرى به كتابهـاى حـقـوقـى زده بـاشـيـم، مـمكن است چنان انتقامى را تا حدى خشن بدانيم و بگوييم: چرا چنان كردند؟ يكى را چون گوسفند سر بريدند و يكى را شكم پاره كردند و ديگرى كه تيرى به فـرزنـدى از فرزندان حسين(عليه السلام) افكنده و آن جوان كه دست را سپر ساخته و تير، دست و پيشانى او را شكافته بود، همان كيفر دادند، ديگرى را در ديگ روغن جوشان افكندند و دست و پاى آن يكى را بـه زمـيـن دوخـتـنـد و اسـبـان را روى آن گـذراندند، چنانكه نوشتهاند، تنها يكجا دويست و چـهـل و هـشـت تن را، كه در قتل حسين و ياران او شريك بودند، طعم اينگونه كيفرها چشاندند؛ ما ايـن داسـتـانهـا را مـىخـوانيم و در آن نوعى قساوت مىبينيم، اما بايد دانست كه قضاوت مردم سيزده قرن بعد درباره كردار پيشينيان درست نيست.
شمر، عبيدالله بن زياد، عمر سعد، حفص ـ پسر او ـ خولى، سنان و دهها تن از سران لشكر كـوفـه كيفرها ديدند، اما تاريخ به همين جا بسنده نكرد و اين آخرين انقلاب و آخرين انتقام نبود.»(50)
ايـن، تـازه عذاب دنيوى آن نابكاران از خدا بي خبر بود و عذاب اخروى، كه جلوهاى كامل از قهر الهى را به نمايش مىگذارد، بسيار افزونتر و كوبندهتر از اينها است .
«فَسيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»(51)
و به تعبير اميرالمؤمنين (عليه السلام):
« يَومُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِم اَشَدُّ من يَوْمِ الظّالِم عَلَى الْمَظْلومِ؛ روز ستمديده بر ستمكار سختتر است از، روز ستمكار بر ستمديده.(52)
-------------------------------------------------------------------------------
پينوشتها:
1- تـاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، ج 6، ص 7؛ تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يـعـقـوب، ج 2، ص 258؛ كـامـل فـى التـاريـخ، ابـن اثـيـر، ج 4، ص 163؛ بـحـار الانـوار، محمدباقر مجلسى ،ج 45، ص 350.
2- مـعجم قبائل العرب، عمر رضا كحاله، ج 1، ص 148- 149؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد معتزلى، ج 8، ص 303.
3- بحارالانوار، ج 45، ص 350؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 171.
4- بـحـارالانـوار، ج 45، ص 345؛ قاموس، محمد بن يعقوب فيروز آبادى، ج 1، ص 257؛ وفيات الاعيان، ابن خلكان، ج 4، ص 172.
5- بحارالانوار، ج 45، ص 344؛ رجال كشى، ص 127.
6- مروج الذهب، ج 2، ص 315؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 375.
7- الغـارات، ابـراهـيـم بـن مـحـمـد ثـقـفـى، ج 2، ص 517؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 433.
8- انساب الاشراف، ج 6، ص 375؛ بحارالانوار، ج 45، ص 350.
9- همان .
10- مـقـتـل الحـسـيـن، عـبـدالرزاق موسوى مقرم، ص 167؛ حياة الامام الحسين، باقر شريف القرشى، ج 3، ص 454.
11- الاعلام، خيرالدين الزركلى، ج 8، ص 70.
12- بحارالانوار، ج 45، ص 352.
13- الارشاد، ص 205؛ تاريخ طبرى، ج 5، ص 355.
14- انساب الاشراف، ج 6، ص 376.
15- كامل ابن اثير، ج 4، ص 169.
16- تـاريـخ طـبـرى، ج 5، ص 381؛ كـامـل ابـن اثـيـر، ج 4، ص 36.
17- مقتل الحسين(ع) ، ابى مخنف، ص 268-270.
18- انـسـاب الاشـراف، ج 6، ص 376- 377؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 116؛ مقتل ابى مخنف، ص 271؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 249.
19- كامل ابن اثير، ج 4، ص 169-170.
20- بحارالانوار، ج 45، ص 356.
21- انساب الاشراف، ج 6، ص 379.
22- مـروج الذهـب، ج 3، ص 74؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 172؛ تاريخ طبرى، ج 5، ص 579.
23- تاريخ طبرى، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 172.
24- تـاريـخ طـبـرى، ج 5، ص 581 و ج 5، ص 58؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 173.
25- كامل ابن اثير، ج 4، ص 173.
26- تاريخ طبرى، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 172.
27- البداية و النهاية، ابن كثير، ج 8، ص 270.
28- كامل ابن اثير، ج 4، ص 173.
29- تاريخ طبرى، ج 6، ص 7؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 211.
30- بحارالانوار، ج 45، ص 365.
31- تاريخ طبرى، ج 6، ص 15؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 215.
32- همان، ج 4، ص 170.
33- تاريخ طبرى، ج 6، ص 15؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 215.
34- انساب الاشراف، ج 6، ص 386؛ تاريخ طبرى، ج 6، ص 16؛ بحارالانوار، ج 45، ص 364- 365.
35- تاريخ طبرى، ج 6، ص 32؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 226.
36- تاريخ طبرى، ج 6، ص 20؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 218-210.
37- تاريخ طبرى، ج 6، ص 13؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 214.
38- تنقيح المقال، مامقانى، ج 3، ص 206؛ بحارالانوار، ج 45، ص 365.
39- تاريخ طبرى، ج 6، ص 14؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 214 .
40- تاريخ طبرى، ج 6، ص 20؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 218.
41- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 265؛ فروع كافى، ج 5، ص 47.
42- مقاتل الطالبيين، ص 93.
43- الاخبار الطّوال، احمد بن داود دينورى، ص 293.
44- تاريخ طبرى، ج 6، ص 32.
45- تاريخ طبرى، ج 6، ص 32، مصر.
46- تنزيه المختار، ص 14 ـ 13.
47- رحله، ابن بطوطه، ص 232.
48- اخبار الطوال، ص 296.
49- اهل بيت، توفيق اعلم، ص 517 .
50- پس از پنجاه سال پژوهشى تازه پيرامون قيام امام حسين(عليه السلام)، سيد جعفر شهيدى، ص 193ـ 194.
51- شعراء، آيه 227.
52- نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى، ص 401، قصار 241.
نويسنده: مهري هدهدي
منبع: پورتال نور
+ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 21:25 توسط بخشعلی قربانی چونه خانلو گرمی
|